چند روز پیش مهندس برای یک کار واجب به موبایل شیخ زنگ زد ولی موبایل شیخ روی پیغامگیر بود؛
ـ به سیستم پیغامگیر شیخ اصلاحات خوش آمدید. برای شنیدن مواضع اقتصادی ننهجون عدد 1، گرفتن پول از شهرام عدد 2، آلت دست دشمن شدن عدد 3، نوشتن بیانیههای غلط غلوط عدد 4، مشاهده شیرینکاریهای شیخ عدد 5، عوضی گرفتن دیار باقی و دیار فانی عدد 6 و کتک خوردن از مردم قزوین عدد 7 را فشار دهید.
و اینگونه بود که مهندس نگران شیخ شد و شال و کلاه کرد تا به منزل شیخ برود. این دیدار که نزدیک یک ساعت طول کشید، جزئیاتش در زیر آمده است؛
شیخ: خیلی خیلی خوشحالیم که در خدمت شما هستیم. به شما که عرض کنم ما امشب به همه مسائل خواهیم پرداخت. ما اول برندههای بیانیه شماره قبل را اعلام کنیم؛ مهندس، از 1 تا 25هزار؟
مهندس: از بس رفتی 90، شدی عینهو عادل. راستی شنیدی؟
شیخ: بازداشت «هادی بادی» رو میگی، اون تکذیب شد.
مهندس: نهبابا، 2 نفر از متجاوزان خداجوی لواسان را در اوین اعدام کردن.
شیخ: به شما که عرض کنم، یه چیزایی شنیدم. حالا چرا قوهقضائیه اینارو اعدام کرده؟
مهندس: به جرم تجاوز به عنف.
شیخ: چاییتون سرد نشه.
مهندس: توش چیزم ریختی؟
شیخ: یهکوچولو انداختم.
مهندس: تو مثقالی چند میخری؟
شیخ: ما کیلویی میخریم.
مهندس: کیلویی؟! مصرفت مثل اینکه خیلی بالاست.
شیخ: مگه نبات رو نمیگی؟
مهندس: من میگم دستگاه قضایی باید به جای اعدام این 2 نفر با آنها وارد مذاکره میشد.
شیخ: این اعدام اصلا درست نیست. اینها در لواسان تجاوز کردند،بعد در اوین به دار کشیده شدند!!
مهندس: گنه کرد در بلخ آهنگری، به چیزش زدند گردن همون آدم رو در شوشتر!
شیخ: هر کسی هر جایی تجاوز کرده، به شما که عرض کنم باید همانجا اون یارو رو اعدام... یعنی ببخشید؛ همونجا باید با وی از در آشتی وارد شد. بالاخره هر چیزی دو دو تا چهار تا دارد.
مهندس: این متجاوزان خداجو به یک نفر تجاوز کردند، حکمشان اعدام شده است،اگر قوه قضائیه بخواهد به جرم تو رسیدگی کند، چند بار باید اعدام شوی؟!
شیخ: چرا خودت را نمیگی؟ به شما که عرض کنم من چند دقیقه وقت دارم؟
مهندس: اینجا خونه خودته، هرجور خواستی وقت را مدیریت کن.
شیخ: ما به رای یک ملت خیانت کردیم، هیچ کس هم با ما کاری ندارد.
مهندس: تو به عنف که باشد به رای 40 میلیون تجاوزکردی، آرای خودت را از 40 میلیون کم کنیم، همین اندازه باید اعدام شوی.
شیخ: به شما که عرض کنم تو هم به عنف که حساب کنیم؛به همه ملت تجاوز کردی، آرای منافقان را از آن 13 میلیون کم کنیم، بعد آن را ضربدر همه ملت کنیم، تو باید همین اندازه بروی بالای چوبهدار.
مهندس: خودتو نمیگی که الکی تهمت تجاوز زدی؟!
شیخ: کی بود گفت تقلب؟
مهندس: من نبودم، دستم بود.
شیخ: پس من هم نبودم، آستینم بود.
مهندس: برو بچه.
شیخ: به شما که عرض کنم؛ آینه!
مهندس: ...
به نام خدا
سلام امیدوارم سلامت باشید اگه پسری اینو نخون آخه...
اگرپسری بر ضد دخترها حرفی زد بدونید
ازهمه بیشتر دنبال دخترهاست و براشون له له میزنه!!
حکایتش حکایت همون گربه هست که دستش به گوشت نمیرسید می گفت پیف پیف بو می ده!
تا حالا صد تا دخترسر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !
تا حالا هر چی التماس کرده دخترای ناز ایرونی که سهله یه وزغ ماده هم تحویلشون نگرفته!!
توی دانشگاه نمره های ماکزیمم دخترا رو دیده و برای اینکه کسی نفهمه آی کیوش در حد کلوخه مجبوره بشینه برای دخترا حرف در بیاره
تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تمیزی و خوشتیپی خواهرش مدام زدند تو سرش
از اینکه با صد نوع مدل موی مختلف و خط ریشای عجیب غریب نمیتونه قیافه مثل اژدهاشویه کم شبیه آدما بکنه به دخترای ایرونی که با آرایش زیباتر میشند حسودی می کنه
می بینه یک نفر تو دنیا پیدا نمیشه که فقط یه بار منتشو بکشه و باید یه عمر ناز کش باشه
می بینه خیلی از مردا و پسرای اطرافش (وحتی خودش) حاضرند با اشاره یه خانم همه چی شونو فدا کنند اون وقته که یه جاش به شدت میسوزه
شباهت های دختر ها و پسر های ایرونی
1-هر دو تاشون فکر می کنن جامعه درکشون نمی کنه.
2-به دو تاشون اگر رو بدی سوارت میشن
3-هر دوشون می تونن 200.000 تومان رو در 2 ساعت خرج کنند.
4-هردوتاشون با والدینشون دعوا و درگیری دارند.
5- مهمترین ویژگی هر دوتاشون تغییر شخصیتشونه.
6-دو تا شون در ظاهر دشمن خونی جنس مخالف هستند اما در باطن دلشون واسه جنس مخالف غش و ضعف میره.
7-دو تاشون از دروغ متنفرن اما هیچ وقت حرف راست نمی زنند!
8-دو تا شون تا سن 20 سالگی 3 بار عاشق میشن و در عشق شکست می خورند! از 20 به بعد هم تو رویا سیر میکنن و تو 40 سالگی که از رویا بیرون می آیند می بینن اطرافشون 5-6 تا بچه و بدبختی و بی پولی و ... هستش واسه همین این دفعه میرن تو کما و سکته میزنند!!!
9-وقتی با یه پسر یا دختر ایرونی قرار میزاری باید 2 ساعت دیرتر به محل قرار بری تا علف زیر پات جوانه نزنه!
به نام خدا
از سیاست دور شیم بریم تو فاز ماچو موچ
این عکس و مطلب هدیه به یکی که خودش میدونه... تو نیستی بیخود نخند با اون دندونای زردت وقت کردی برو حجامت!!!
البته این عکس برا ... نه تو اوه آماره نظر سنجی و بازدید رو ببین برو فضا نوردی...
روز اول آشنائی
--------------------
پسر : سلام
دختر : سلام
پسر : چه طوری ؟
دختر : بد نیستم مرسی
هفته اول آشنائی
--------------------
پسر : سلام
دختر : علیک سلام
پسر : چه طوری ؟
دختر : بد نیستم، مرسی تو چه طوری ؟
هفته دوم
--------------------
پسر : سلام
دختر : علیک سلام، چه طوری ؟
پسر : قربانت، بد نیستم، تو چه طوری ؟
دختر : مرسی، خوبم
هفته سوم
--------------------
دختر : سلام
پسر : سلام، چه طوری ؟ خوبی ؟
دختر : مرسی، خوبم، خیلی خوبم...، و یه نگاه معنی دار به پسر...
هفته چهارم
--------------------
دختر : سلام عزیزم، چه طوری، خوبی ؟
پسر : سلام عزیز دلم، مرسی، بد نیستم، تو چه طوری ؟
دختر : مرسی، میدونی ؟...، میخوام یه چیزی بهت بگم، نمی دونم الآن بگم یا بعد...؟
پسر : بگو عزیز
دختر : نه...، حالا زوده، باشه بعد...
هفته پنجم
--------------------
دختر : سلام عزیزم، چیزی که دفعه پیش میخواستم بهت بگم این بود که دوستت دارم...، عاشقتم...، زندگی بدون تو برای من هیچ معنی نداره............
تمام آینده خودمو با تو میبینم.......................، اگر تو نباشی زندگی برای من هیچه....................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و کلی دیگه از این حرفهای پوچ و صد من یه غاز...!! و پسر باور میکنه..........!!!!!
هفته ششم
--------------------
پسر : امروز یه دختری تو خیابون اُمد ازم آدرس پرسید... منم...
دختر : دیگه چی...؟ دلمو شکستی...!!!...، تو که میدونی من چه قدر رو تو حساسم........!!!!!...، چرا اینکارو کردی...؟
پسر : من که کاری نکردم، فقط جواب سؤالشو دادم...
دختر : قول بده دیگه با هیچ دختری حرف نزنی...
پسر : باشه عزیزم، قول میدم
.....
.....
روابط سالم و صمیمی و رمانتیک و بدون رابطه جنسی ادامه دارد.....................
.....
.....
ماه هجدهم
--------------------
دختر : برام خواستگار اُمده !!
پسر : غلط کرده !!
دختر : چرا ؟ خوب طوری که نیست، اونم بالاخره آدمه....!!!!
پسر : تو چه جوابی بهش دادی...؟
دختر : هنوز هیچی........
پسر : ما که کلی قرار مدار با هم داشتیم، حالا میخوای اونو بذاریش جای من...؟
دختر : یه چیزی رو میدونی ؟ اون هیچوقت نمیتونه جای تورو بگیره......!!!
پسر : من چیکار کنم...؟
دختر : نمیدونم، فقط به من دیگه فکر نکن، من اگه بدونم تو به من فکر میکنی، یه آب خوش از گلوم پائین نمیره...!!!!!!...، ببین برو زودتر زن بگیر...
پسر : حسودیت نمیشه...؟
دختر : نمیدونم چرا دیگه از اینکه تورو با دختر دیگه ای ببینم حسودیم نمیشه...!!!
پسر (در فکر و خیالش) : من میدونم چرا...!!
.
.
.
.
بعدش مدتی پسر از خاطرات خوش گذشته میگه و دختر هم برای خالی نبودن عریضه سنت آبغوره گیری رو اجرا میکنه......
.
.
دوران خوشی دختر و تحول پسر شروع میشه...!!!!!
.
.
.
دید پسر نسبت به دخترا عوض میشه، قلبش نسبت به واژه هائی از قبیل دوستت دارم، عاشقتم، زندگی بدون تو برام هیچه.........
و بقیه واژه های زیبا ولی پوچ مقاوم میشه.......
.
سبک زندگیش عوض میشه و کلی تحولات دیگه......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا بعد از گذشت چند وقت از ماجرا یه مورد مشابه برای پسر پیش می یاد....:
روز اول آشنائی
--------------------
پسر : سلام
دختر : سلام
پسر : میای خونمون
دختر : نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه...!!!
پسر : مگه به من اعتماد نداری...؟
دختر : چرا...، ولی خوووووووووب
.
.
در اینجا پسر مراسمی موسوم به مخ زنیرو انجام میده و البته موفق هم میشه...
(علت موفقیتش بلد بودن انبوهی حرفهای پوچ و صد من یه غازه که به تازگی از دختر قبلی یاد گرفته و میدونه که برای مخ زنی کاربرد بسیار مؤثری دارد...!!!)
.
.
.
پسر : تو که میدونی من چه قدر دوست دارم....!!
دختر : آره.............. ولی................ آخه.....................
پسر : من قول میدم بیام خواستگاریت و بگیرمت...
دختر : جدی میگی...؟ (و قند توی دلش آب میشه)
پسر : آره عزیزم، زندگی بدون تو برای من معنی نداره......!!!!!
دختر : جدی.... (ایندفعه با یه نگاه عاشقانه به پسر)
پسر : آره قربونت برم.... (با یه نگاه عاقل اندر سفیه به دختر)
.
.
.
یواش یواش دل دختر نرم میشه و بالاخره رضایت میده......................
.
پسر : پس بریم...
.
.
.
.
عصر همان روز
--------------------
زییییییییییییییینگ....... زیییییییییییینگ.......
پسر که بعد از رفتن دختر به خواب عمیقی فرو رفته بود................!!!!
در حالیکه خسته هم هست با زحمت و غرغر گوشی تلفنو بر میداره.............!!!!
پسر : بله بفرمائید
دختر : سلام عزیزم، قربونت برم، خستت کردم....؟؟؟
پسر : سلام، نه عزیزم، کاری داشتی، تو که همین یک ساعت پیش از اینجا رفتی...........
دختر : میخوام دوباره ببینمت، دلم برات تنگ شده، فردا دوباره بیام خونتون..............................................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پسر : {در حالیکه موفقیت بزرگی کسب کرده} چرا که نه...................